این رفلاکس چیههههههههههه آخه!!!!
خانمی سلام
بالاخره تونستم بفهمم چرا شیر نمی خوری یعنی دوشنبه پیش در پی تلاشهای صبح تا شب من که اعصاب مامان افسانه رو حسابی به هم ریخت با بابا حمید تصمیم گرفتیم بریم پیش آقا دکتر .
بعد از یک ساعت چشم انتظاری میون یه عالمه بچه سرما خورده بالاخره نوبت ما شد و آقا دکتر بعد از معاینه شما گفت احتمالا شما رفلاکس داری ولی آخه مگه می شد ؟؟؟!!!
باباحمید به آقا دکتر گفت که ما سونو انجام دادیم ولی رفلاکس نداشتی اما آقا دکتر نظرش این بود که تشخیص رفلاکس بسیار سخته با سونو و همه ی رفلاکس ها همراه با بالا آوردن شیر نیستن خلاصه قرار شد که 3 هفته امپرازول بخوری وااااااااااااااااااای که چه پروژه ای در انتظارم بود الان که 3 روز می گذره یه کمی اوضاع شیر خوردن بهتر شده اما هنوز ایده آل نشده
این دارو کپسوله که باید 20 تا دونشو با قاشق و یه کمی آب بهت بدم صبح به صبح قبل از شیر صبحونه ات
امیدوارم این سری که میریم پیش آقا دکتر از وزن شما راضی باشه
اما از درد و مریضی که بگذریم قول داده بودم این سری چند تا عکس برات بیارم دوست داری ببینی؟؟
تو این عکس رفتی تو پتویی که مادر جون برات زحمتشو کشیدن و بافتن شکل ماهیه و پولکاش هم مشخصات روز تولدته خیلی دوسش دارم
تو این عکسم سافونی که سهیلا خانم زحمتشو کشیدن تنته و بغل خرسی خانمی لم دادی اصلا دوست نداری بخوابی همش تلاش می کنی بشینی اون خنده رو قربون
این عکساتو هم خیلی دوست دارم یواش یواش داری می فهمی دوربین چیه و خیلی فضولانه تو لنزش نگاه می کنی و منم تند تند ازت عکس می گیرم انقدر تکون می خوری که عکست تار افتاده
این سر همی فقط دو بار تنت رفت آخه قدت بلند شده هزار ماشالا و پاهات توش جمع میشه و من اصلا دوست ندارم همش فکر می کنم پرنسسم توی این لباس ناراحته
تک گل باغ زندگیم خیلی خیلی خیلی دوست دارم
اینم یه ماچ محکم از اونایی که وقتی می کنم اشکات در میاد و حسابی گریه می کنی